Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter website statistics



 


حریص تر از ریشه به آغوش خاک


سراپا -تن


می تپم


گداخته ی التهاب


رخنه ی بند بند تنت را



 







پوشش در پوشش رود *







مار
فریفته ی شکوه کوچک آسمان نیست


زین روست که به جام شراب می پیچد












گمانه فهم
گمانه خمر
گمانه شور


پیامد کله پوکی بشری است که نمی تواند باور کند چیزی نیست
نمی خواهد





خورشید دروغ خوش خط و خالی ست
پرده شده بر خالی بزرگ




یا وجود کوچکی که خنده می زند
با روییدن هر جوانه
بر خنکای خلوت کیهان


نمی دانم








چهار پایه ام را بر روی سیاره ی کوچکم
با خورشید اختصاصی ام می چرخانم
**



و به قبر حقیقت و دروغ تف هم نمی اندازم



































* شمس تبریزی

** سیاره شازده کوچولو اینقدر کوچک بود که خورشید هر چند ساعت یکبار طلوع و غروب می کرد. اون هم هر وقت دوست داشت چهار پایه اش را با خورشید می چرخوند تا مدام تماشاش کنه

















 

1387/03/03














سکوت عزیز دیرینه است













































تو اما بخند
که صدای خنده ات را به سکوت ژرف ترین چاه کیهان نمی دهم


خنکایش











 

زادروزت فرخنده ترینم است






















واژه لال می شود گاه اعجاز







مومنم

با بودنم




تو را













 





هوا را بر خویش می فشارم و بغض بر بغض گره می خورد
می شکفند به خنده تماشای لبخندت را
_با دو پاره از وحشی ترین وقت قلب من_






هاااخ

که دو پاره از قلب من است این
سرخ و آتشین
آرمیده بر دندان هات


دو پاره از قلب من است این
تپنده از تنین هر آوات
در سایه شب و رخنه ی خورشید
پاره های مس و صبح
که بر چهره دوانده ای چون هزار گردبادک وحشی






هااااااه





پاره های قلب من است این
سنگ گداخته بر دهانه آتشفشان
سرخ و کبود و بی تاب


که هوا را می بلعند
در خواب
جای لب هام









بیست و دو اردیبهشت هشتاد و هفت




 


این شاید آخری نوشتاریست که برای تو می نویسم
کعبه


همیشه از دور می خواندمت
نه فقط چون تو نمی خواندی
که خواندنیت در کار نبود


می ترسیدم
که اگر نزدیک آیم نباشی


جرات کردم که نزدیک آیم


جرات کردم و او آمد



تو

کعبه نیستی

انسانی

کعبه بودی سال ها برایم
لباس بودی بر تن او
و می دانستم که این را خوش نخواهی داشت


این توهین نبود اما


تو بودی

شب ها رویای او در تجسم تو بود که بر همه ی بت ها می خندید
و فردا من ابراهیم بودم
رسته از آتش
و گلستان هنوز هست







کعبه بودی بی آنکه بدانی


یا شاید هم می دانستی




خیالی نیست











حالا که او هست نقش سنگین کعبه را که بی آنکه بفهمی جای تو بازی کردم تا سنگینی نکندت
بر می دارم از دوشت



انسانی اکنون



یک دوست








به ابژه ها درآ


خوش آ





 

هین هااا ااخ



بر این هااااااااااااااااااه
ها
























خطوط برهنه ی این درخت که به زور وصلش کرده ام به آن بالا





























آن جا که نمی خواهم دیگر باشم


عمریست

















هاااخ که چه بیهوده جان می خراشی














تمامش باید که باشم














باید که باشم
















چه مضحک است مرگ










به




































































































همان






















































































































































































































هااااااااااااااااااااااااااااااااااااای













































































این کابوس تا کی دوام دارد

دیگر نمی فریبدم سوزش تن باد بر لب هام

کرختی برف بر پوستم





هر چقدر هم که زور بزنم


یا که نزنم که نزنم



























مرگ مگر جز پاره ای از همین قفس است؟


















 





روشن است







زیاده روشن است



















تاریک می شود اگر نباشی؟








پس برگرد



























































این دشت آفتابی را شب کن























گاهی توی خونم کم می شود




برگشته حالا






















برگرد





























تا دوباره کم شوی




تا دوباره هیچ کس نباشد که دریابد






به هزار پرده بپوشی کر خود را

.
.
.


























برگرد
























بودنت بهانه ی تاریک تر شدن است



خاموش کردن





















برگرد




























تا به تو که فکر می کنم پاره ی من باشد که نیست















سامانه ی کوانتومی را که اندازه بگیرند می میرد



کم می شود



کوتاه می شود تا یکی از ویژه بردار ها









کوتاه نمی خواهمت
















رویایت







کابوست











آه آن پریده رنگ خواندن ها برایت






















هاااااخ



























کلمه تمام است میان ما



















برگرد

















یا که با شبی به سنگینی کائنات بازگرد









سنگین تر











 




همین وقت ها بود

رعد و باران و باد


یک سال پیش
که آرزو کردی کاش موجی بیاید
بزرگ
و تمام این گوش ماهی ها را ببرد
بهانه های بازی را
ببرد
و تو تمام بنشینی و ساحل شنی خالی و موج ها را بنگری







موج بزرگ آمد

پیش از غرش اش
پیش ازتوفیدنش

با اولین نم هوا شاید


پس از یک سال




برد


گوش ماهی ها را
شن ها را
ساحل را


دریا را
















می غرد
می توفد
سیل می بارد







نه چراغ را خاموش می کنم
نه از پنجره آویزان می شوم
متن بی گفتگویی فیلمی می شود که نگاه می کنم































Listen To Genesis