Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter website statistics



 

WIND THAT SHAKE BARLEY



-کریس ارباب کارت داره. 2 تا سرباز انگلیسی هم تو اتاقشن.
- فکر می کنی باید فرار کنم؟
_ همه ی این دور و بر رو محاصره کردن



_ بیا تو
_ جلوتر بیا
_ کفشام گلیه فرشا رو کثیف می کنه ارباب
_ مهم نیست بیا جلو
_ موقع شبیخون کجا بودی
_ تشییع جنازه ی عموم
_ اما مادرت حرفی از تشییع جنازه نزد
_ نباید با اون کاری داشته باشید
_ چه تو بگی و چه نه ما جای تدی رو پیدا می کنیم




























دی می ین : اما کریس یه ایرلندیه ... اون هنوز یه پسر بچه ست.
- ما توی جنگیم دی می ین
- دستور رسیده خائن ها کشته بشن.

دی می ین: نامه ها تو بده من کریس
_
: نامه ها تو بده من
_ نامه ای ندارم. آخه مادرم سواد نداره. بهش بگو دوستش دارم.


.
.
.







دی می ین: امیدوارم این ایرلندی که براش می جنگیم ارزشش رو داشته باشه




.
.
.



دی می ین : اونو تو یه دیر بالای کوه دفن کردیم. مادرش برای هردومون غذا پخته بود. وقتی بهش گفتم فقط گفت منو ببر سر خاک پسرم. شش ساعت راه بود. حتی یک کلمه هم حرف نزد.
... سیند! من دیگه هیچ احساسی ندارم






























مو هایش را با چاقو از سرش می کنند :
حرف بزن دختر بگو کجان!

خون لباس سفیدش را گرفته:
ولم کن انگلیسی آشغال




دی می ین ( پشت بوته ها ) : بذار برم . بذار برم ...









دی می ین : متاسفم . شرمنده ام .... ( خون را از سرش پاک می کند )
























تدی : ما معاهده رو امضا کردیم دی می ین. بگو اسلحه ها کجان!
-
: دی می ین من تا حالا از کسی خواهش نکردم ، بگو اون کجاست ... این یونیفورم یه وسیله ست تا به صلح کامل برسیم.






: نامه ها ت رو بنویس دی می ین!
















دی می ین : سیند ! بدون اینکه بخوام وارد این جنگ شدم و حالا هم نمی تونم ازش بیام بیرون

دن می گفت اینکه بدونی با چی مخالفی آسونه اما اینکه بدونی چرا سخته. حالا فکر می کنم می دونم .















































 

عالیه !
دارم از سر درد می میرم .
شنبه امتحان ابر رسانا دارم.
نیمه ی راست سرم از درد سره.
هاها
اینا که برا تو سر درد نیست .
خوش بختانه این بار دم امتحانی پرت نشدم بالا.
گور بابای جشنواره تاتر
خوبه
برا وقتی که می خوای بگذرن و نه به اون مزخرفی
همین
حالا که اما داره می گذره
با زوج کوپر و سیستم در هم تنیده شون که منو یاد اون موجود دویست ملیون سال بعد می اندازه.
یه حسی هست که می گه همه چی همینطوره.
همین قدر در هم تنیده.
نمی دونم
همینقدر نه شاید.
آره فیزیک بهترین سرگرمیه.
هاها
آره بچه کرمونی
من خیال نمی کنم اگه شب جمعه با دوست پسرت در حال نوشیدن باشی توپ توپی.
ترجیح می دم تو کیسه خوابم، و باز هم تاکید می کنم به صورت کاملا انفرادی، بالای یه قله ای سگ لرز بزنم یا دست کم فیزیک بخونم.
یه وقت اثرش برام اندازه ی اون آب آتشین بود .
بیشتر
خیلی بیشتر.
هاها
همیشه قابلیت های ذهنم برای حال دادن و حتی حال گرفتن ازم بیشتر از امکانات دنیای شما بوده.
آره وقتی خورده بود هیچ چیز جدیدی ندیده بود.
High ها مال down های وامانده بود
و لنی وامانده نبود
با دو تا پاش محکم رو اسکی هاش وایساده بود.
اما برای high های ترسو و گشادی مثل من همیشه یه down ای لازمه انگار
آتش آب یا سر چه فرقی داره.
حتی .....
نه کثافت !
اونو به گند چرکاب های نهان مغزت نکش
نه
همچنان می وزد و خالی می کند
کدوم الاغی گفته باید با آب باید غسل کرد ؟
با آب سرد شاید
اما ...
می گفت که جلوی باد می ایستاد و دستاش رو از هم باز می کرد
می گفته باد آدم رو می شوره
پاک می کنه
لرزیدم
و با وجود شیب زیاد شن اسکی سر نخوردم
آری هستی را دمه ای ست کیهانی ... نامش باد...
...
و تو انسانی آشغال
انسان
تا آخر عمرتم که ازش در بری
هرچه کنی باز هم در این تله ای
حتی این هم یه پیش داوریه
یه خواست انسانی
.
.
.
هاااخ
بله
یه خواست انسانی
اما من خواست انسانی خودمو می خوام
Memento
نوشتن به مرگ می ماند
.
.
.
ناچاری
ناچاری به حک کردن
چون می خواهی حفظ کنی آنچه را دوست داری
آره
جرات ندارم
جرات این را که هر آنچه هستم دوست بدارم
دوست دارم که آنچه را می خواهم دوست بدارم
و می کشمش
پاره پاره اش می کنمش
به گاف می دهمش با حفظ کردنش
سردت می شود و آنها ...
نه آنها پاره نمی کنند یادداشت هات رو
خوشبختانه نیازی به این کار ندارند
مساله فقط این است که سردت می شود
و عکس ها از دستت می افتد
ظاهرا فرقی هم ندارد
اما دارد
بیدار می شوم و می بینم که دوست ندارم اینجا باشی
اینجا باشید
چون پنجره باز ست
و صداش هست
چه بخواهم چه نه
از من جز پاره پاره های خاطرات خوشی که شاید از نخست هم جز خاطره نبوده اند نمانده
اما من این توهم را ترجیح می دهم به واقعیت پلاسیده تان
ترجیحش می دهم
ترجیح می دهم از هم پاشیدنم در برابر خالی بزرگش را به آرام گرفتن میانه تنگناهای گرم نرمینه تان
هاها
همه چیز لینکی ست تا ...
تا او؟ آن ؟ نمی دانم
تا آن...
حتی تنگناهای گرم نرمینه تان
آنگاه که تاریک ست و ساکت
هر سکوتی لینک ست
دست کم قلمی ست برای به یاد سپردن



می شه شب های امتحان memento دید.
خداحافظ گری کوپر هم می شه خوند.
یا خاستگاه آگاهی … در فروپاشی هر آنچه هست.
به درک که درد می کنی هنوز.
من می خوام ابر رسانا بخونم.
تازه چی خیال کردی با خیال راحت این جفنگیات رو آپلود می کنم.
پنج شش نوشته ی پیشینت بمونه تو همون صف تردید و پرسش نماد و راست زنی.
آره این دروغ ها و دست کم چرندها ند که فرصت بودن دارند.
حقیقتی وجود نداره
نه چون وجود نداره
چون وجود داشتنش یعنی نبودنش ....
صد البته حقیقتی انسانی
ور نه کوه ها و درخت ها و برف هاشون هنوز محکم سر جاشون ایستادند.
همونطور که اون هنوز سر جاش وایساده.
حتی حالا که مرده.


آره باید بمیرن تا به گاف نرن

I kill what I like befor rising bad smell from its corpse



هاها من هیچ وقت نمی تونم اونقدر فیزیک بدونم که مجبور شم ترک ش کنم

و متاسفانه اونقدر کوهنورد نمی شم که ...

آره قطب جنوب رو ترجیح می دم ...

مدت هاست که کثافت این دود و چربی رو به دویدن و سنگ از تن نزدودم

جانم را اما تنها تو درمانی و پهنه های سپیدت.

من باز خواهم گشت ...

Open ur heart , I m coming home
































































 



واژه ها ديگر حتي فرار نمي كنند





حضور ندارند



















مرا به ياد من مي آورد نوشتارش


مرا؟




مرا؟













as is?

















من اما اين كوتاه شده تا سقف هاي شهر را دوست ندارم اما















كوتاه شده؟
































چند وقت ست كوه نرفته اي ؟












برف
















برف




















كه هيچ بي قرارش نبوده اي و چه خيالي






خوب حتما همين ست كه هست















خدا حافظ گري كوپر؟















نه











هنوز نه






















بگذار خيال كنم هنوز نه































- بيا اين تم گوشي مو ببين، دوستش داري
































=








زار مي زنم










مدت هاست كه در نمي يابم بر من چه مي گذرد















پهنه هاي پر برف درخشان به آفتاب























الوند

.
.
.





























بوي خون مي دهد اين نوشتار



















نمي دانم.




















آيا ستاندند تيزي دندانم به نرمينگي پوستشان ؟










گفته بودي لب نبري جز به جوشيده از ميان سنگ




يادت هست؟
















توجيه نساز


به استعاره توجيه
















هاها











تا كي؟


















تا كي بايد بلند زيست؟














كوتاه شده اي











كوتاه تر خواهي شد











































مرا به ياد من مي آورد نوشتارش










خون جوشيده و به خويش مي غلتد به سان يخ ها ي غلتيده در آب چشمه هاي بلند ترين كوه

















كوبه ايست كه آسمانم را به غريدن وا مي دارد







باريدن



















مي جوشد خون و مي جوشاندم

















تشديد تنها گزينه ي خوش رابطه ي انساني ست






راهي براي مصون ماندن از كوتاه آمدن






















































Archives




March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
October 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
May 2008
February 2009
















Listen To Genesis