Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter website statistics



 




همین وقت ها بود

رعد و باران و باد


یک سال پیش
که آرزو کردی کاش موجی بیاید
بزرگ
و تمام این گوش ماهی ها را ببرد
بهانه های بازی را
ببرد
و تو تمام بنشینی و ساحل شنی خالی و موج ها را بنگری







موج بزرگ آمد

پیش از غرش اش
پیش ازتوفیدنش

با اولین نم هوا شاید


پس از یک سال




برد


گوش ماهی ها را
شن ها را
ساحل را


دریا را
















می غرد
می توفد
سیل می بارد







نه چراغ را خاموش می کنم
نه از پنجره آویزان می شوم
متن بی گفتگویی فیلمی می شود که نگاه می کنم



















 



































 





می کشد مرا


حالا که تمام بهانه ها آرام گرفته اند












دیگر کسی دور نیست تا آواز عاشقانه اش بخوانم
تا فراموش کنم که عشق از سر چه بود














بهانه ها تمام آرام گرفت و حالا بی خوابی مطلق است
سکوت محض


سکوت محض این سیاره ی کوچک که آن بالا را ضجه می زند























هاها نوشتمش

دست آخر نوشتمش

شاید دست از سرم بردارد و باز هم برای چند سال فراموش شود

















یادت هست؟
یادت هست تمام آن شب ها را که دست هام گشوده می گذاشتم
تا از خواب که برخیزم شاید این هیچ باشد که می حسند؟

























حالا تمام روز ها را ضجه می زنم

















بهانه ساختن هم به کارم نمی آید













نه چون دیگران هم – آااه خواهم نه هیچ
































از این درد با هیچ کس نتوان گفت




























از این درد نتوان گریخت





































بیزارم از تو ای ناخواسته خودآی اگر که باشی

بیزارم از تو اگر پی آمد تو باشم
پی امد بازی گوشی ات
































این درد که مرا می کشد و به هیچ جای راه نمی برد


هرگز






































بیزار نیستی از من؟

تو آن داری که همیشه حسرت اش بردم
همیشه
از آن لحظه که به یاد دارم
























خواستی دارم که هرگز نتوانی داشت
























چه بیچاره ای اگر که باشی
















هاها






تو تنها آبنبات کوچکی هستی ضجه هایم را
که مدت هاست تف کرده ام ش
چه شد که دوباره به یاد آمدی؟















خواست تو تنها
خواست سخن گفتن با تو تنها
تنها خواست کسی ست که در می یابد رنج خودآ نبودن را

رنج خرده کاهی بودن
در اقیانوس شگفت و تاریک کائنات را
رنج خواست آن اقیانوس را بودن
همه



















و تو حتی اگر باشی چه فهمی اینها را؟

































تو بهانه ای همانقدر که گاهی انسان ها بهانه می شوند
کوه ها بهانه می شوند








































بهانه ها حالا همه خاموش گشته اند


در قفسی که کمی بیشتر از تنم جا دارد گرفتارم
رها شده
میان خالی بی نهایت بزرگی که تنها سقف بزرگی ست برای جانم































آن بالا


آن بالا
می خواهم که باشم





























می خواهم که نباشم
از فرط بودن
































 



















Listen To Genesis