Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter website statistics



 

"2001: A space Odyssey "

زنجره

سکوت بالا می رود
تا سه درجه کلوین










"سفر"

زیر انداز سبز
گیره ی سر

خاموش است گوشی موبایل











"تخت خواب"

گیره ی سر زیر ساقم

چسبیده انگار
جانور دریایی


































 
گاهی به این فکر می کنم که از او تشکر کنم. اما پشیمان می شوم چون احتمالا خوشحال نخواهد شد از اینکه کسی از او تشکر کند که در فیزیک هیچ چیز نشده و نمی شود.

اما من نخواسته ام و نمی خواهم هم که در فیزیک چیزی شوم. آنها که در فیزیک چیزی هستند امروز و کاری برایش می کنند کم نیستند. بگذار آنها کار کنند تا من لذت ببرم. به هر جهت من غایتم در این میان. من که نفس می کشم، ژرف و خنک با قهقهه هایی که دیگران از زیر زبان فیزیک بیرون کشیده اند. ... شک نیست که برای من هم خوشایند است که خودم برای نخستین بار گوشه ی دیگری از قهقهه هایش را ببینم. اما همین و تنها همین. و دستپاچه هم نیستم برایش. به این خوشی نمی شود اینگونه گند زد. وفتش که برسد، رسیده است. به من ربطی ندارد که پیشرفت کجای فیزیک کجای زندگی آدم ها را چطور بهتر یا بدتر می کند. این بی فایده نیست، اما بخشی از زندگی من نیست و زان رو به زنده گی ام راه نمی برد.

اینها همه مخالف آن چه است که او بار ها به عنوان هدف فیزیک حرف زده ازش: فیزیک بر سر سفره های مردم. و این اهمیت ندارد. همان قدر که هنر از هنرمند جداست ، تدریس او هم از خودش .

تا دو هفته ی دیگر باید داکیومنت پروژه ام را تحویل دهم. و همه چیز تمام خواهد شد ظاهرا آن جا. اما استارت های لحظه های زیستن را فراموش نخواهم کرد : کلاس مکانیک تحلیلی، همیلتونی ها و آغاز مرگ علیت. نسبیت و آن شب خوش پیش از امتحان که یک سره در فضای مینکوفسکی خواب چهار بعدی دیدم. لحظه لحظه ی کلاس نسبیت که ذهنم در هندسه ی خوشش غرق بود. جامد و ابر رسانایی و فیزیک مدرن و آن خنده های با شکوه طبیعت بر گمانه ی مضحک فهم بشر.

وقتی چیزی را قبول داری برایش دلیل داری. اما به بعضی چیز ها ایمان داری بدون اینکه بتوانی برایشان دلیل بیاوری. و شاید چون در تردیدی با خویش عینیتی برای تایید ایمانت خوشحالت کند. فیزیک ، ایمان به نادرست بودن بسیاری از باور ها را برایم به عینیت بدل کرد. مدل سازی کرد، و گفت که با این مدل سازی ست که طبیعت را بهتر می شود توضیح داد. مثل باور به درستی علیت یا گسسته بودن جهان، که در کلاس های او برشان قهقهه رفت.

قطعا نه آنچه من آموختم همان بود که او آموزش می داد، اما آنچه آموختم را به او مدیونم و این نگاه سخره گر تر از پیش را.

جان فراموشکارِ تن درستِ رهیده اش، نیرومند تر باد !













Archives




March 2005
April 2005
May 2005
June 2005
July 2005
August 2005
October 2005
December 2005
January 2006
February 2006
March 2006
April 2006
June 2006
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
July 2007
August 2007
September 2007
October 2007
November 2007
December 2007
January 2008
February 2008
May 2008
February 2009
















Listen To Genesis